بعد نیمه شبانه

اگر به نامزدی فردا نرسم بخاطر مریضی خودمو بچها خیلی غصه میخورم. برای همین میخوام تمام قوام رو جمع کنم تا شب خوب شیم :)) بعد نیمه شبانه...

مادرجون معلم خوبی بودن.

اول سواد و بعد هم بافتنی یادم دادن.

یکی از حسرت هام اینه که علی رغم اینکه خیاط خوبی بودن هیچوقت ازشون خیاطی یاد نگرفتم.

شاید بالاخره سی سالم که شد خیاطی یاد گرفتم.

بعد نیمه شبانه...

باباخان تعریف میکردن که: صبح زود ها تا دانشگاه رو می‌دویدم، وارد حیاط دانشگاه که میشدم افتاب بیرون اومده بود و میخورد تو چشمم. جزوه یا کتابی که دستم بود رو میگرفتم بالا و سایه صورتم می‌کردم. بعد هم تا ساختمان میدویدم.
بعد از چهل و چند سال به دلیل کاری گذرم باز به صنعتی شریف افتاد. وارد حیاط که شدم اول دست راستم رفت بالا کنار صورتم، بعد فکر کردم که چرا دستم اینجاست؟

بعد نیمه شبانه...

تو زندگی بعدیم ویدیو گراف میشم. بعد نیمه شبانه...

از پاییز پارسال که کلمو تراشیدم دیگه به موهام دست نزدم.

و الان رسیده روی شونه م. پریشب فر ها رو مرتب کردم و رفتم مهمونی و بهم لقب سلطان فر دادن :))

دت واز کیوت.

یه چیزی شدیدا داره قلقلکم میده که زیرشو رنگین کمونی کنم یا فقط طاووسی. تنها چیزی که مانعم میشه اینه که حوصله ندارم پیگیر شم و تجدید کنم رنگشو.

بعد نیمه شبانه...

دوست ندارم اون ادم‌ ناپایه باشم که هیچوقت معاشرت نمیکنه ولی من دیگه گ... بخورم شب برم مهمونی. اگر هم رفتم غلط بکنم تا نصف شب بیرون بمونم. بعد نیمه شبانه...

سقف دستشویی نم زده و هربار که میرم گلاب به روتون به این فکر میکنم که اگر الان بیاد پایین عجب مرگ احمقانه ای میشه.
بعد مردم میان ختمم و در گوشی میگن: میدونی داشت سر خلاء مبایلشو چک میکرد که مرد؟ و نخودی میخندن.

بعد نیمه شبانه...

تو زندگی بعدیم ویدیو گراف میشم. بعد نیمه شبانه...